راز قتل ÙØ®Ø±Ø§Ù„سادات برقعی Ú†Ù‡ بود؟ قسمت دوم
٠٣.١٢.٢٠٠٨
|
بخش دوم گزارش قتل زنجیره ای ÙØ®Ø±Ø§Ù„سادات برقعی را Ù…ÛŒ شنوید. قتل زنی مجتهده در شهری Ú©Ù‡ سایه سنگین اجتهاد بر آن ØØ§Ú©Ù… است. سئوال بزرگ اینست: خانم برقعی از Ú†Ù‡ راز مهمی مطلع بود Ú©Ù‡ قتل Ùˆ سکوت همیشگی او لازم بود؟
در ششمين قسمت از سلسله مقالت بازخوانی پرونده قتل های زنجيره ای ( خرداد، 27 آبان قسمت ششم Ùˆ 29 آبان 1378 قسمت Ù‡ÙØªÙ… ) برای نخستين بار نامی از بانو ÙØ®Ø± السادات برقعی به عنوان ÙŠÚ©ÛŒ از موارد قتل های مشکوک در قم Ú©Ù‡ بايد مورد رسيدگی قرار گيرد ذکر شد. دو روز بعد از سوی خانواده ÙˆÛŒ Ú©Ù‡ از سال ها پيش با پسر عموی مقتول Ùˆ نيز با شوهر ÙˆÛŒ آشنايی داشته تماس Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ùˆ از اين Ú©Ù‡ صدای مظلومی به اندازه ذکر نام او منعکس شده است سپاسگزاری کردند. سپس مقرر شد Ú©Ù‡ جهت Ú¯ÙØª Ùˆ گويی به Ø¯ÙØªØ± روزنامه بيايند اما تلÙÙ† های مشکوک به خانه آنها پس از چاپ مقاله Ùوق موجب شد Ú©Ù‡ تصميم عوض شود Ùˆ من به ديدار آنها بروم. دوستم آقای گنجی هم از راه رسيد Ùˆ او را دعوت به همراهی کردم. در اين Ø³ÙØ± با پدر ØŒ مادر Ùˆ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù† Ùˆ پسر عموی مقتوله ديدار Ùˆ Ú¯ÙØª Ùˆ گويی داشتيم Ú©Ù‡ در زير Ù…ÛŒ خوانيد. سپس به بازديد از منزل مرØÙˆÙ…Ù‡ Ú©Ù‡ خالی از سکنه Ùˆ اثاثيه بود Ùˆ مشاهده موقعيت Ø±ÙØªÙŠÙ…. چند دقيقه ای هم آقای ØØ³ÙŠÙ† پورمØÙ…دی را Ú©Ù‡ از دوستان قديمی بود ديدم اما به نظر Ù…ÛŒ آمد Ú©Ù‡ داغ ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ هنوز برای او تازگی دارد Ùˆ علاقه ای هم به Ø¨ØØ« پيرامون اين موضوع ندارد. اين Ú¯ÙØª Ùˆ Ú¯Ùˆ در آذر ماه 1378 اخذ شد Ùˆ به سبب رعايت Ø§ØØªÙŠØ§Ø· Ùˆ تأنی Ùˆ تأمل Ùˆ بلکه تØÙ‚يق بيشتر از انتشار آن خودداری کردم Ùˆ اکنون به مناسبت سالگرد قتل ÙØ®Ø±Ø§Ù„سادات برقعی در 16 اسÙند 1374 متن Ú¯ÙØª Ùˆ Ú¯Ùˆ را Ù…ÛŒ خوانيد.
ÙØªØ : در ابتدا خودتان را معرÙÛŒ نمآئيد.
آقای برقعی : من سيد علی برقعی ØŒ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ علی اکبر ØŒ متولد قم ØŒ هنگامی Ú©Ù‡ مطلع شدم اين واقعه ( قتل دخترم ) رخ داده است در منزل بودم. زنگ در خانه را زدند. متوجه شدم نوه ام در Ù…ÛŒ زند. به من Ú¯ÙØª بابا جان بيائيد منزل ما. اتاق مادرم دود Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است. من به سرعت دويدم. ÙŠÚ© بار هم به زمين Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù…. عيالم هم پشت سر من Ù…ÛŒ دويد وقتی به منزل دخترم رسيدم ØŒ دو سه Ù†ÙØ± آنجا بودند . همسرم داد زد مردم Ú©Ù…Ú©Ù… کنيد. من سعی کردم داخل شوم. اما مردم نميگذاشتند بروم داخل منزل . Ù‡ÙØª Ù€ هشت Ù†ÙØ±ÛŒ بودند Ú©Ù‡ مانع Ù…ÛŒ شدند . دست آنها را کنار زدم....... داخل ساختمان Ú©Ù‡ شدم چشمهايم نمی ديد . نمي توانستم Ù†ÙØ³ بکشم. Ø±ÙØªÙ… به اتاق دخترم . Ú¯ÙØªÙ… يا علی Ú©Ù…Ú©Ù… Ú©Ù† . چشمهايم باز بود ولی هيچ نمی ديدم . نمی توانستم Ù†ÙØ³ بکشم. به صورت مقطع ØØ±Ù Ù…ÛŒ زدم. پيکر ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ù… را بغل Ú¯Ø±ÙØªÙ… Ùˆ تکرار کردم خدايا Ú©Ù…Ú© Ú©Ù†. سعی کردم دوباره بلند شوم, ديدم دخترم همراهم نمی آيد. دوباره Ú¯ÙØªÙ… يا خدا Ú©Ù…Ú©Ù… Ú©Ù† Ùˆ ÙØ´Ø§Ø± آوردم به زمين. ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ù… از جا کنده شد. او را بردم دم در هال Ùˆ خواباندم روی زمين . ديدم لبهايش متورم است . ØØªÛŒ ترسيدم ببوسمش. پيش خودم Ùکر کردم Ú©Ù‡ شايد به او سيانور خورانده Ùˆ يا موادی داده باشند. دو Ù†ÙØ± پيکر دخترم را از من Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ø¯ . همان طور Ú©Ù‡ من روی او خم شده بودم به زور او را Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ø¯ Ùˆ به ØÙŠØ§Ø· بردند. من هم به دنبالشان Ø±ÙØªÙ…. Ú¯ÙØªÙ†Ø¯ آقا زنده است . Ú¯ÙØªÙ… آقا Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ گوييد زنده است ØŒ بچه ام دم کرده است. ناگهان چشمم Ø§ÙØªØ§Ø¯ Ùˆ ديدم دست بچه ام از انگشتان تا پايين Ù…Ú† آب شده Ùˆ استخوان ها بيرون زده است. پايش هم تا Ù…Ú† ترکيده Ùˆ انگشت هايش سبز شده بود. دخترم را از من Ùˆ همسايه روبه رو Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ø¯. ماشينی داشت Ùˆ آورد او را داخل ماشين گذاشتند. من هم Ú©Ù…Ú© کردم پاهايش را داخل گذاشتم Ùˆ پسر بزرگش را کنارش نشاندم.
بعد به دو برگشتم به اتاق ØŒ Ú¯ÙØªÙ… خدايا Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ بينم. تخت را Ú©Ù‡ نگاه کردم ديدم موادی روی آن هست Ú©Ù‡ آتش نيست ØŒ ولی مثل گازی Ú©Ù‡ روشن باشد Ùˆ Ú©Ù… بسوزد از هم Ù…ÛŒ پاشد. چيزی مثل پودری Ú©Ù‡ شير کاکائو قاطی آن شده باشد . در همان ØÙŠÙ† متوجه شدم Ú©Ù‡ جای دخترم روی تخت سالم است. ولی مواد، ØØ§Ù„تی چسبنده داشت. خشک بود Ùˆ مثل نبات خشک. به نظرم رسيد گوشه تخت ØŒ گويی Ù…ÛŒ خواهد شعله بکشد. ÙŠÚ© سطل آب برداشتم Ùˆ لب تخت را خاموش کردم. زمان زيادی طول کشيد. رئيس کلانتری آمد . مأموران آتش نشانی هم رسيدند. آنها وسايل تمام اتاق ها را بيرون ريختند. نه شعله ای بود Ùˆ نه آتشی. Ú¯ÙØªÙŠÙ… : آقا اين کار را نکنيد. زن های همسايه هم داد زدند ØŒ نکنيد. Ú¯ÙØªÙ†Ø¯ : اين خانم خودسوزی کرده است. زن ها بد Ùˆ بيراه Ú¯ÙØªÙ†Ø¯. مسئول آتش نشانی Ùهميد Ú©Ù‡ اشتباه کرده است . Ú¯ÙØª من اشتباه Ú¯ÙØªÙ…. بعد از اين جريان ØŒ همسايه ها ما را بردند بيرون ØÙŠØ§Ø· Ùˆ در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ تلاش Ù…ÛŒ کردم باز گردم ØŒ من را به زور آوردند اين جا. در منزل را بستند Ùˆ پليس آمد. در اتاق نشسته بودم Ú©Ù‡ آقايی Ú©Ù‡ نمی خواهم نامش را بياورم Ùˆ از همان ساعات اول مراقب ما بود آمد. رÙقا Ùˆ همکاران من هم اين جا نشسته بودند. تقريباً ساعت ÙŠÚ© ونيم يا دو بعد از نيمه شب بود. تماس Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ø¯ با آن شخص ( پور Ù…ØÙ…دی ) در هيأت اعزامی Ú©Ù‡ به عراق Ø±ÙØªÙ‡ Ùˆ برگشته بودند Ùˆ در سرپل ذهاب بودند Ùˆ Ú¯ÙØªÙ†Ø¯ به تهران نرويد به اين جا بياييد.
ØµØ¨Ø Ø±ÙˆØ² ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ بود دو تا پاترول آمدند Ùˆ زنگ خانه ما را زدند. ديديم رئيس اطلاعات قم هم داخل ماشين است . Ùˆ آقای خطيب با مصطÙÛŒ پورمØÙ…دی Ø±ÙØªÙ†Ø¯ توی آن اتاق ØŒ دو ساعت Ùˆ نيم در را بستند. بعد ما را بردند به خانه قبلی آقای ÙلاØÙŠØ§Ù† در آن Ú©ÙˆÚ†Ù‡ بن بست در همين نزديکی Ú©Ù‡ آن موقع ÙØ±ÙˆØ®ØªÙ‡ بودند. ما Ø±ÙØªÙŠÙ… Ùˆ ديديم در آنجا آقای سلطانی ÙØ± ÙØ±Ù…اندار قم هستند ØŒ آقای پورمØÙ…دی Ùˆ آقای سردار ØµØØ±Ø§ÙŠÛŒ هم بودند. در اين ØÙŠÙ† ديدم Ú©Ù‡ .... از ÙØ±Ù…اندهان نيروی انتظامی يواشکی چشمکی به من زد. در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ از در داخل Ù…ÛŒ شدم ØŒ خود را به من رساند Ùˆ Ú¯ÙØª ØŒ سيد ØŒ قربان جدت بروم من خوزستانی ام Ùˆ شما را هم دوست دارم . بگو بچه ات را کالبدشکاÙÛŒ کنند. Ú¯ÙØªÙ… آقايان از شما خواهش Ù…ÛŒ کنم بچه مرا کالبدشکاÙÛŒ کنيد. دستور کالبدشکاÙÛŒ دادند Ùˆ او را بردند ÙØ§Ø·Ù…يه. جمعی از ÙØ§Ù…يل Ùˆ بچه ها Ùˆ زن ها هم آمدند. کالبدشکاÙÛŒ انجام شد. همان طور Ú©Ù‡ کالبدشکاÙÛŒ Ù…ÛŒ کردند ØŒ استخوان لای ØÙ†Ø¬Ø±Ù‡ را برداشته Ùˆ کنار گذاشتند. Ú¯ÙØªÙ†Ø¯ اين استخوان قطع است. گويا از پشت سر با بند زده بودند. Ø§ØØªÙ…الاً زمانی Ú©Ù‡ او در آشپزخانه با جاروبرقی مشغول کار بوده است، او را زده Ùˆ بعد روی تخت خوابانيده بودند. پس از آن شير تمام گازها را باز کرده بودند. شعله ها خاموش بود ØŒ نه اينکه روشن باشد. بعد درها را بسته Ùˆ Ø±ÙØªÙ‡ بودند.
ـ گاز لوله کشی بود يا اجاق گاز ؟
Ù€ همان گاز لوله Ú©Ø´ÛŒ Ú©Ù‡ به آشپزخانه ØŒ چراغ ها Ùˆ نظاير آن کشيده Ù…ÛŒ شود. Ù€ همه را باز کرده بودند؟ Ù€ بله! همه شيرها را باز کرده بودند. پسر Ú©ÙˆÚ†Ú© مرØÙˆÙ…Ù‡ ØŒ هوشمندی به خرج داده Ùˆ همانطور Ú©Ù‡ داخل منزل Ù…ÛŒ شود Ùˆ با کليد در را باز Ù…ÛŒ کند. Ù…ÛŒ گويد مامان ØŒ مامان وقتی جواب نمی شنود ØŒ وارد Ù…ÛŒ شود Ùˆ تلاش Ù…ÛŒ کند در اتاق مادر را باز کند ØŒ هر Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ کند در باز نمی شود. آن را ÙØ´Ø§Ø± Ù…ÛŒ دهد ØŒ گاز او را Ù…ÛŒ پراند وسط هال . نوه ام Ù…ÛŒ دود به ØÙŠØ§Ø· Ùˆ شير گاز را از همان جا Ù…ÛŒ بندد. بعد هم به طر٠منزل ما Ù…ÛŒ دود. ÙØ±Ø¯Ø§ÛŒ روز واقعه ما را به آگاهی بردند چقدر ما اذيت کردند! بچه های 12 Ù€11 ساله را پنج Ù€ شش ساعت آنجا نگاه داشتند. .... اين مسائل بماند ØŒ ما را به آگاهی بردند در سالنی نشستيم [ ... ] بعد ما آمديم Ùˆ ما را بردند آگاهی. داماد ما هم به همراه دامادش ( يعنی Ù…ÛŒ خواست دامادش بشود ) همراهمان بودند .
ـ داماد کی ؟
ـ داماد دخترم ، پسر آقای کشميری .
آنها بيرون آگاهی بودند به موازات شيشه ايستاده بودند. اين قاضی Ù…ÛŒ لرزيد Ùˆ قدم Ù…ÛŒ زد. نواری بود Ùˆ نيروهای کش٠جرايم ØŒ همه رؤسا نشسته بودند. قاضی Ú¯ÙØª Ú©Ù‡ آقای برقعی ØŒ خوب گوش Ú©Ù† Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ گويم . من متوجه شدم تعادل ندارد. Ú¯ÙØª : اگر Ù…ÛŒ خواهی آبرو Ùˆ ØÙŠØ«ÙŠØªØª نرود ØŒ اين را امضا Ú©Ù†. آقای [ ... ] من را بغل کرد Ùˆ ديد برنامه جور ديگری شد ما را از اتاق بيرون آورد Ùˆ از آنجا دورتر برد Ùˆ باز همان ØØ±Ùها را تکرار کرد. من خوزستانی ام Ùˆ Ùلان ØŒ Ùˆ پشتش به جمعيت بود Ùˆ رويش به انتهای آگاهی . ØØ±ÙÛŒ Ú¯ÙØª Ú©Ù‡ نمی خواهم از قول او بگويم Ú©Ù‡ آن بيچاره هم .... Ú¯ÙØª طر٠تو قوی است !
من ديگر آمدم ØŒ مدتی بعد ÙŠÚ© روز آمدند Ú¯ÙØªÙ†Ø¯ Ú©Ù‡ قاضی اصلی ØŒ پرونده را رها کرد. Ú¯ÙØª من اين پرونده را نمی گيرم .... پرونده را دادند به ÙŠÚ© قاضی از تهران ØŒ آقای مصيبی او را قبول نکردند Ú©Ù‡ رئيس بازرسی قم يا قاضی دادگستری بود. هشت ماه طول کشيد. بعد از هشت ماه ديديم اين آقا را از تهران ÙØ±Ø³ØªØ§Ø¯Ù†Ø¯. ايشان هم به قم آمد Ùˆ همان هايی Ú©Ù‡ آن آقايان Ù…ÛŒ Ú¯ÙØªÙ†Ø¯ اينها نيستند ØŒ Ú©Ù‡ به آنها Ù…ÛŒ Ú¯ÙØªÙ†Ø¯ اينها را زير نظر داشت. Ú¯ÙØª ما ØªÙØØµ کرديم ØŒ اين ها نيستند ØŒ بعد از هشت ماه Ø±ÙØªÙ†Ø¯ دو تا را Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ø¯ Ùˆ چهار ماه انها را نگهداشتند Ú©Ù‡ اشتباه شده بود.
١٠ | رامین 20:18:44 16.12.2008 |
الهی آمین، ولی شما Ú©Ù‡ دست به دعا کردنتون خوبه Ú©Ù…ÛŒ هم برای خوتون دعا کنین شاید از این عالم تخیلات بیرون بیاین Ùˆ ببینین با همین ØØ±Ùاتون Ú†Ù‡ به روز مملکت ما در این سه سال گذشته آوردین. شما بیدار بشین، خردمندی پیشکش.
٩ | Irani Notice: Undefined variable: row in /var/www/clients/client15/web41/web/templates/funcs.php on line 928 Notice: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/clients/client15/web41/web/templates/funcs.php on line 928 10:06:49 08.12.2008 |
٨ | Habib 15:17:18 05.12.2008 |
٧ | 123 14:14:40 05.12.2008 |
امروز برای اولین با با وب سایت شما اشنا شدم. خیلی Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„Ù… Ú©Ù‡ زنان هموطنی چون شما دارم. در مورد خشونت Ùˆ نهادینه شدنش در جامعه ایران کاملا ØÙ‚ با شماست. این خشونت را در تمامی ارتباطات مردمی در همه جای ایران به ÙˆØ¶ÙˆØ Ù…ÛŒØªÙˆØ§Ù† دید. از verbal abuseپدرها Ùˆ مادرها تا اعدامهای در ملا عام. Ù…ØªØ§Ø³ÙØ§Ù†Ù‡ خشونت به اهستگی در ضمیر ما ایرانیان رسوخ کرده Ùˆ کار را به جایی کشیده Ú©Ù‡ در خیلی از موارد ØØªÛŒ خودمان به ان مطلع نیستیم. در Ù…ØµØ§ØØ¨Ù‡ هایی Ú©Ù‡ با مردم در مورد اجرای Ø·Ø±Ø Ø¨Ù‡ Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø§Ù…Ù†ÛŒØª اجتماعی شده Ùˆ از تلویزیون ایران پخش شده است میتوان اینرا به ÙˆØ¶ÙˆØ Ø¯ÛŒØ¯! سالها پیش Ú©Ù‡ به خارج از ایران مهاجرت کردم روزی یکی از همکارانم به من Ú¯ÙØª Ú©Ù‡ چرا اینقدر با تØÚ©Ù… در جلسات کاری Ùˆ یا با همکارانت ØµØØ¨Øª میکنی؟ از این ØØ±Ù شوکه شدم زیرا همیشه خود را انسانی ارام Ùˆ بدور از خشونت میپنداشتم. مدتها طول کشید تا یاد Ú¯Ø±ÙØªÙ… Ú©Ù‡ ØØªÛŒ Ù„ØÙ† ØµØØ¨Øª میتواند نشانگر خشونت باشد. در ایران امروز Ùˆ یا ØØªÛŒ دیروز خشن Ùˆ مستبد بودن مشخصه قابل قبول Ùˆ ارزشمندی است/ مگر نه اینکه نقل کلام مردم است Ú©Ù‡ Ùقط یک رضا شاه دیگری میتواند ایران را Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ú©Ù†Ø¯ØŸ! مگر نه اینکه به تنور انداختن نانوای Ú©Ù… ÙØ±ÙˆØ´ اوج اجرای عدالت Ùˆ نهایت قدرت در اداره جامعه ما زبانزد پیر Ùˆ جوان است؟ خشونت در ایران نهادینه Ùˆ Ù…ØªØ§Ø³ÙØ§Ù†Ù‡ Ù¾Ø°ÛŒØ±ÙØªÙ‡ شده است Ùˆ در طول سالهای اخیر به دلیل اعمال خشونت شدید توسط قانون گزاران Ùˆ مجریان ان ØØªÛŒ قانونی شده است. هیچ مجرمی را تا وقتی Ú©Ù‡ توسط یک دادگاه ØµØ§Ù„Ø Ù…ØÚ©ÙˆÙ… نشده است مجازات نمیکنند Ùˆ Ùقط در ایران است Ú©Ù‡ Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ پلیس با صورتهای پوشیده شخصی را در جلوی ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ خردسالش دستگیر کرده Ùˆ به وسط خیابان میاورند Ùˆ با تو سری Ùˆ در ØØ§Ù„یکه Ø§ÙØªØ§Ø¨Ù‡ به گردنش انداخته اند در خیابان میگردانند Ùˆ مردم هم دسته دسته به تماشا Ù…ÛŒ ایستند. من به هیچ عنوان نمیتوانم Ú©Ù‡ این گسترش خشونت را Ùقط به گردن دولت انداخته Ùˆ هموطنانم را در اینمورد بیگناه بدانم. ما همگی در اینمورد خاص مقصریم Ùˆ تا روزی Ú©Ù‡ به عنوان یک انسان به ØÙ‚وق خود Ùˆ دیگر انسانها اگاهی نداریم کاسه Ùˆ اش همچنان یکی خواهد بود.
٦ | بينياز 14:10:25 05.12.2008 |
٥ | Hamid45 11:29:06 04.12.2008 |
٤ | Notice: Undefined variable: row in /var/www/clients/client15/web41/web/templates/funcs.php on line 928 Notice: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/clients/client15/web41/web/templates/funcs.php on line 928 09:58:16 04.12.2008 |
٣ | مصطÙÛŒ Notice: Undefined variable: row in /var/www/clients/client15/web41/web/templates/funcs.php on line 928 Notice: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/clients/client15/web41/web/templates/funcs.php on line 928 09:25:00 04.12.2008 |
دوباره بازیهای روانی بی ØØ§ØµÙ„ اطلاعاتی با مردم برای قدرت گیری بد(Ù‡) بهتر از بدتر؟
خداوند نااگاهانی را Ú©Ù‡ Ø§ØØªÙ…ال دارد هنوز به این بازیهاجواب بدهند راخردمندی عطا نماید.
٢ | mina Notice: Undefined variable: row in /var/www/clients/client15/web41/web/templates/funcs.php on line 928 Notice: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/clients/client15/web41/web/templates/funcs.php on line 928 05:54:54 04.12.2008 |
١ | RHAEE 57 20:38:48 03.12.2008 |
VAGHEAN KE KHANDENIST.
MOTSHAKERAM
چاپ کنید
برای دوستان خود بفرستید
24145