١٠.٠٥.٢٠١٠
به بهانه دروغ‌ پردازي‌های رسانه‌های دولتی در مورد شيرين علم هولی / رنج‌نامه شيرين علم هولی
ØµØ¨Ø Ø§Ù…Ø±ÙˆØ² بعد از خبر ناگهانی اعدام شيرين علم هولی Ùˆ Û´ زندانی ديگر رسانههای دولتی اقدام به انتشار مطالبی خلا٠واقع در مورد شيرين علم هولی کردند. برای روشن شدن اذهان عمومی رهانا اقدام به بازنشر رنجنامهيی ازشيرين علم هولی ميکند Ú©Ù‡ پيشتر همهی آنچه را Ú©Ù‡ بر ÙˆÛŒ گذشته بود، در نامهای آورده بود: من در ارديبهشت Û±Û³Û¸Û· در تهران توسط تعدادی از ماموران نظامی Ùˆ لباس شخصی دستگير شدم Ùˆ مستقيما به مقر سپاه منتقل شدم. به Ù…Øض ورود Ùˆ پيش از هر گونه سوال Ùˆ جوابي، شروع به کتک زدن من کردند. من در مجموع Û²Ûµ روز در سپاه ماندم. Û²Û² روز آن را در اعتصاب غذا به سر بردم Ùˆ تمام آن مدت متØمل انواع شکنجه های جسمی Ùˆ روØÛŒ شدم. بازجوها مرد بودند Ùˆ من با دستبند به تخت بسته شده بودم. آنها با باتوم برقي، کابل، مشت Ùˆ لگد به سر Ùˆ صورت Ùˆ اعضای بدنم Ùˆ ک٠پاهايم Ù…ÛŒ کوبيدند. من Øتا در آن زمان به راØتی نمی توانستم Ùارسی را بÙهمم Ùˆ صØبت کنم. زمانی Ú©Ù‡ سوال های شان بی جواب Ù…ÛŒ ماند، باز مرا به باد کتک Ù…ÛŒ گرÙتند تا از هوش Ù…ÛŒ رÙتم. صدای اذان Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ آمد برای نماز Ù…ÛŒ رÙتند Ùˆ به من تا زمان بازگشت شان Ùرصت Ù…ÛŒ دادند تا به قول خودشان Ùکرهايم را بکنم Ùˆ زمانی Ú©Ù‡ باز Ù…ÛŒ گشتند، دوباره کتک، بی هوشي، آب يخ Ùˆ � زمانی Ú©Ù‡ ديدند من برای ادامه اعتصاب غذا مصرم، به واسطه سرم Ùˆ شلنگ هايی Ú©Ù‡ از بينی به درون معده ام Ù…ÛŒ Ùرستادند، به زور قصد شکستن اعتصابم را داشتند. من مقاومت Ù…ÛŒ کردم Ùˆ شلنگ ها را بيرون Ù…ÛŒ کشيدم Ú©Ù‡ منجر به خونريزی Ùˆ درد زيادی Ù…ÛŒ شد Ùˆ اثر آن Øالا بعد از دو سال هم چنان باقی مانده Ùˆ آزارم Ù…ÛŒ دهد. ÙŠÚ© روز در هنگام بازجويي، چنان لگد Ù…ØÚ©Ù…ÛŒ به شکمم زدند Ú©Ù‡ بلاÙاصله دچار خونريزی شديدی شدم. ÙŠÚ© روز ÙŠÚ©ÛŒ از بازجويان به سراغم آمد، تنها بازجويی بود Ú©Ù‡ او را ديدم. در ساير مواقع چشم بند داشتم. او سوال های بی ربطی از من پرسيد. وقتی جوابی نشنيد، سيلی ای به صورتم زد Ùˆ اسلØÙ‡ ای از روی کمر خود باز کرد Ùˆ بر سرم گذاشت Ùˆ Ú¯Ùت: «Ø¨Ù‡ سوال هايی Ú©Ù‡ از تو Ù…ÛŒ کنم جواب بده. من Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ دانم تو عضو پژاک هستي، تروريستي، ببين دختر تو Øر٠بزنی يا نه Ùرقی نمی کند ما خوشØاليم Ú©Ù‡ ÙŠÚ© عضو پژاک در دستانمان اسير است.» در ÙŠÚ©ÛŒ از دÙعاتی Ú©Ù‡ دکتر برای درمان زخم هايم Ùˆ رسيدگی به وضعيتم مراجعه کرده بود، من در اثر کتک ها در عالم خواب Ùˆ بيداری بودم. دکتر از بازجو خواست Ú©Ù‡ مرا به بيمارستان منتقل کنند. بازجو پرسيد: «Ú†Ø±Ø§ بايد به بيمارستان معالجه شود، مگر در اينجا معالجه نمی شود؟» دکتر Ú¯Ùت: «Ø¨Ø±Ø§ÛŒ معالجه نمی گويم، من در بيمارستان برای تان کاری Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ دختره مثل بلبل شروع به Øر٠زدن بکند» Ùردای آن روز مرا با چشم بند Ùˆ دستبند به بيمارستان بردند. دکتر مرا روی تخت خواباند Ùˆ آمپولی به من تزريق کردند. من گويی از خود بی خود شده بودم Ùˆ به هر آنچه را Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ پرسيدند، پاسخ Ù…ÛŒ دادم Ùˆ جواب هايی Ú©Ù‡ آنها Ù…ÛŒ خواستند را همانگونه Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خواستند به آنها Ù…ÛŒ دادم Ùˆ آنها هم از اين جريان Ùيلم Ù…ÛŒ گرÙتند. وقتی به خودم آمدم از آنها پرسيدم Ú©Ù‡ من کجا هستم Ùˆ Ùهميدم Ú©Ù‡ هنوز روی تخت بيمارستانم Ùˆ بعد از آن دوباره مرا به سلولم منتقل کردند. ولی انگار برای بازجوها کاÙÛŒ نبود Ùˆ Ù…ÛŒ خواستند من بيشتر رنج بکشم. با پای زخمی سرپا Ù†Ú¯Ù‡ Ù…ÛŒ داشتند تا پاهايم کاملا ورم Ù…ÛŒ کرد Ùˆ بعد برايم يخ Ù…ÛŒ آوردند. شب ها تا ØµØ¨Ø ØµØ¯Ø§ÛŒ جيغ Ùˆ داد Ùˆ ناله Ùˆ گريه Ù…ÛŒ آمد Ùˆ من از شنيدن اين صداها عصبی Ù…ÛŒ شدم Ú©Ù‡ بعدها Ùهميدم اين صدا ضبط است Ùˆ به خاطر آن است Ú©Ù‡ من رنج های زيادی بکشم. يا ساعت ها در اتاق بازجويی Ùقط قطره قطره آب سرد روی سرم Ù…ÛŒ چکيد Ùˆ شب مرا به سلول باز Ù…ÛŒ گرداندند. ÙŠÚ© روز با چشمان بسته روی صندلی نشسته بودم Ùˆ بازجويی Ù…ÛŒ شدم. بازجو سيگارش را روی دستم خاموش کرد Ùˆ يا ÙŠÚ© روز آنقدر پاهايم را با Ú©ÙØ´ های اش Ùشار داد Ú©Ù‡ ناخن هايم سياه شد Ùˆ اÙتاد يا اينکه تمام روز مرا در اتاق بازجويی سرپا Ù†Ú¯Ù‡ Ù…ÛŒ داشت Ùˆ بدون هيچ سوالي، Ùقط بازجويان Ù…ÛŒ نشستند Ùˆ جدول ØÙ„ Ù…ÛŒ کردند. خلاصه آنکه هر آنچه Ú©Ù‡ از دستشان برمی آمد را انجام دادند. بعد از آن Ú©Ù‡ از بيمارستان بازگشتم تصميم گرÙتند Ú©Ù‡ مرا به Û²Û°Û¹ منتقل کنند. ولی به دليل وضعيت جسمی ام Ùˆ اينکه Øتا نمی توانستم راه بروم، بند Û²Û°Û¹ Øاضر به پذيرش من نشد Ùˆ ÙŠÚ© روز تمام با همان وضعيت، مرا دم در Û²Û°Û¹ نگاه داشتند تا سرانجام مرا به بهداری منتقل کردند. ديگر، تÙاوت شب Ùˆ روز را درک نمی کردم. نمی دانم چند روز در بهداری عمومی اوين ماندم تا زخمهايم Ú©Ù…ÛŒ بهتر شد Ùˆ بعد به Û²Û°Û¹ منتقل شدم Ùˆ بازجويی ها در آنجا آغاز شد. بازجوهای Û²Û°Û¹ نيز تکنيک ها Ùˆ روش های خاص خود را داشتند Ùˆ به قول خودشان با سياست سرد Ùˆ گرم پيش Ù…ÛŒ رÙتند. ابتدا بازجويی خشن Ù…ÛŒ آمد Ùˆ مرا تØت Ùشار Ùˆ شکنجه Ùˆ تهديد قرار Ù…ÛŒ داد Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ùت Ú©Ù‡ هيچ قانونی برای اش مهم نيست Ùˆ هر کاری بخواهد با من Ù…ÛŒ کنند Ùˆ � بعد بازجوی مهربان وارد Ù…ÛŒ شد Ùˆ از او خواهش Ù…ÛŒ کرد Ú©Ù‡ دست از اين کارها بردارد. به من سيگاری تعار٠می کرد Ùˆ بعد سوالات را تکرار Ù…ÛŒ کرد Ùˆ دوباره اين دور باطل شروع Ù…ÛŒ شد. درمدتی Ú©Ù‡ در Û²Û°Û¹ بودم، به خصوص اوايل Ú©Ù‡ بازجويی داشتم، وقتی Ú©Ù‡ Øالم خوب نبود يا بينی ام خونريزی Ù…ÛŒ کرد، Ùقط در داخل سلول مسکنی به من تزريق Ù…ÛŒ کردند. Ú©Ù„ روز خواب بودم. مرا از سلول خارج نمی کردند يا به بهداری منتقل نمی کردند� شيرين علم هولی بند نسوان اوين منبع: رهانا 20 اردیبهشت 1389 02:54